̳

وبلاگ روز هفتم

سال 85، سال هاله نور و نگرانی

محمود عنايت 20/03/2007, 11:31 PM

مطلبی از

p15.jpg

همه این چند روزه اخیریک دلهره دائمی داشتم که سفره هفت سین بچینم یانه. مخصوصا که مادرم گفته بود برایش ازهفت سین امسالم بفرستم. در مدت حدود دوسالی که از ایران به دورم و برای ادامه تحصیل دردانشگاه برکلی کالیفرنیا به سر می برم سعی کرده ام تا آنجا که ممکن است روی لبه تیغ دلتنگی دور از دلبستگی ها بودن، حرکت نکنم. شاید به همین خاطراست که نه سعی می کنم موسیقی سنتی گوش کنم، که عاشقق هستم، نه پای برنامه های شبکه های ایرانی بنشینم وخیلی چیزهای دیگر. نه یاد آب میوه توچال، پنج شنب ها کلکچال ووجمع های شیرپلا ونه هوای کباب هانی وشهرکتاب و پارک جمشیدیه ودبیرستان نراقی درنیاوران.

هرچند چون بیشتر کارم با ایران است، مجبورم روزی هفت هشت ساعت درتماس دائمی با مسائل ایران باشم اما پای یک سری ازچیزها که به میان می آید، دست ودلم می لرزد. "هفت سین" یکی ازاونهاست. طی روزهای گذشته برخی ازدوستان که همراهی شان موجب دلگرمی است، درتهیه هفت سین به من کمک کردند. امروز رفتم، چند شمع وگل هم گرفتم، دوماهی هم گرفتم تاجایگزین ماهی های مرده چند روزپیش بکنم. به محض آنکه سفرهفت سین را چیدم، نفسم داشت بند می آمد. هزاران کیلومتر دورتر ازجایی که می دانم مادر، پدربرادر وخواهرم پای سفره هفت سین نشسته اند، بغضی نشست درگلوم که نگو ونپرس. ازسحر "هفت سین" باخبربودم، وقتی می دیدم مادرم با همه مشکلاتی که یک زندگی ایرانی کارمندی دارد، با رسیدن ماه اسفند خنده ازلبانش نمی رفت وبا شور وحرارت تک تک مراسم این سنت ایرانی را انجام می داد، لحظه تحویل شال، آنچنان برایمان باشکوه می شد که دلمان هری می ریخت پایین هرسال. بعد همه همدیگر را می بوسیدیم و مادرم ازلای قرآن مثل همه پدرومادرها عیدی می داد. آنقدرکه این تکرار هرساله بوی کهنگی که به آن نمی داد، هیچ، هیجانش را بیشتر می کرد. اول ها به نظرم رفت وآمد های عید خیلی متکلفانه می آمد. اما بعدها عاشقق شدم. این آداب ورسوم کودکی آنچنان با من مانده است که انگار دیروزبود همه آن روزها....وبرای من که که خیلی ازچیزها را ازکودکی ام به یادگار آورده ام، این یکی خیلی دوست داشتنی است. آنقدر که امروز صبح همه صبح به اشتیاق هفت سین، حمام آخرسال ولباس های اتو کرده ونشستن کنارهفت سین باعکس خانواده ام ولحظه تحویل سال، امانم را بریده است. یاد حرفی ازدوستی افتادم که ما درعین حالی که آرزوهای بزرگی درسرداریم، دلبستگی های کوچکمان را نیز رها نمی کنیم. ومن با خودم پرسیدم ازطراوت وسرزندگی وصمیمت هفت سین ونوروزچه دلبستگی ای خالص تر ودلنشین تر؟.... نمی دانم چرا امسال بیشتر ازهرسال، نوروزبرایم حضوری پررنگ داشته است. به خصوص سالی که به صورت کلی سال "هاله" بوده است: برای رییس جمهوری مان ساله هاله نور وبرای ایران وایرانی هاله ای از نگرانی. نگرانی دمادمی از گران شدن مایحتاج عمومی زندگی تا تورمی عنان گسیخته، از بسته شدن روزنامه ها تا دستگیری روزنامه نگاران، ازممنوع الخروج کردن روشنفکران تا زندانی کردن فله ای زنان، از بستن سازمان های غیردولتی تا ناامن شدن ارتباط با دنیای خارج.

شاید سال آینده از این نگرانی کم بشودو اگر خدابخواهد با کم تر شدن نور هاله، رییس جمهورمان هم پای روی زمین بگذارد وبا واقعیت های دنیای معاصرآشتی کند. امیدوارم خیلی دیرنشده باشد....

| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست

اظارنظراارسال اظهار نظر

ارسال اظهار نظر

نام و نشانی ايميل ضروری است

اظهارنظرها پس از تاييد شدن توسط نويسنده وبلاگ در صفحه درج خواهد شد. اظهار نظرها ممکن است ويرايش شود.

ضروری است
ضروری است (نشان داده نمی شود)
نشانی ايميل شما تنها در اختيار بی بی سی است. ممکن است در مورد مطالبی که در اين ايميل مطرح شده، با شما تماس بگيريم. برای کسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه، سياست بی بی سی درباره اطلاعات شخصی افراد را بخوانيد

بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست